مركز اورشليم:
مركز اورشليم:
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي و جنگ نرم خبرگزاري فارس به نقل از اشراف يك مركز مطالعاتي وابسته به صهيونيست ها اذعان كرد سياست زور و اجبار براي مقابله با برنامه هسته اي ايران پرهزينه‌تر شده است.

مطلب پيش رو ترجمه بخش اول مطلبي در باب موثر نبودن سياست زور و اجبار عليه كشورمان در موضوع هسته اي است . انعكاس و ترجمه عين عبارات نويسندگان اين گزارش كه گاه ملت و مسئولان شريف جمهوري اسلامي ايران را با عباراتي ناشايست خطاب قرار داده اند به مفهوم تاييد آن نيست. قصد وب سايت اشراف از انتشار اين مطالب در جريان قراردادن نخبگان از آنچه در جهان پيرامون مي گذرد و نيز افزودن بر اشراف اطلاعاتي كاربران محترم است.

متن گزارش مركز اورشليم قسمت اول:

* با انتشار اسناد سياسي در سال گذشته، بر همگان آشكار گرديد كه دولت اوباما معتقد است بهره‌گيري از شيوه بازدارندگي سنتي دوران جنگ سرد براي حل معضل كشورهاي ياغي كه برنامه توليد تسليحات هسته‌اي را دنبال مي‌كنند، راهكار مناسبي خواهد بود. به نظر نمي‌رسد كه اين گزارشات صرفاً برمبناي برآورد استراتژيك استوار باشد بلكه هدف طرح‌ريزي وضعيت كاملاً تدافعي است. فرضيه ديگري كه از نظرات سياسي دولت قابل درك است اينكه رژيم ايران "منطقي " و در نتيجه قابل بازدارندگي است.

* چنين استدلال مي‌گردد كه ايران به دنبال مخاطره‌جويي نيست و اينكه "ايراني‌ها مردماني منطقي هستند " و "تمايلي به خودكشي " ندارند. اما تمايلات فرهنگي ملت نسبت به مفهوم "عقلانيت "، رفتار رهبر خودكامه ايران را تعيين نمي‌كند. ادعاهاي رئيس‌جمهور احمدي‌نژاد مبني بر اينكه با امام زمان در ارتباط است بايد جدي گرفته شده و آن را در چارچوب ايدئولوژي درك كرد كه ظاهراً عناصر كليدي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي بسيج به آن توسل مي‌جويند.

* اين پرسش مطرح است كه آيا پس از دستيابي ايران به تسليحات هسته‌اي، واقعاً مي‌توان از شكل‌گيري خاورميانه چند هسته‌اي جلوگيري كرد. مسلماً پاسخ به اين سوال منفي است. عدم موفقيت در بازداشتن ايران از نزديك شدن به آستانه هسته‌اي بدون شك انگيزه ساير كشورهاي منطقه را براي در اختيار داشتن تسليحات هسته‌اي تقويت مي‌كند.
* خاورميانه چند هسته‌اي چگونه رفتار خواهد كرد؟ قطع به يقين مي‌توان ادعا كرد كه چنين شرايطي هيچ شباهتي به سالهاي پاياني دوران جنگ سرد نخواهد داشت. انگيزه‌هاي مذهبي و سياسي كه بر تصميمات هسته‌اي كشورهاي منطقه تاثير مي‌گذارند، مانع از انسجام سيستم‌هاي كنترل و توازن خواهند شد كه بين ابرقدرتهاي دوران جنگ سرد شكل گرفته بود.

* قوي‌ترين انگيزه‌اي كه كشورهاي منطقه را به سوي يك جنگ هسته‌اي سوق مي‌دهد، عامل مذهب است. جهاد در سنت شيعه و سني، آرزوي مسلمانان در به چالش كشيدن قدرت برتر را ستودني مي‌داند. در اسلام شيعه‌، اين نظريه با مفاهيمي مانند ازخودگذشتگي و شهادت كامل مي‌گردد.

* با توجه به ساختار ضعيف كنترل و فرماندهي در منطقه، تسليحات هسته‌اي ممكن است به دست شبه‌دولتها (از قبيل كردستان يا تشكيلات خودگردان فلسطين) و گروهاي قومي رقيب بيافتد كه به اعتقاد آنها دستيابي كشور دشمن به تسليحات هسته‌اي لااقل انگيزه‌اي براي كسب قابليت محدود تسليحات كشتار جمعي خواهد بود.

* در مقايسه با بازيگران عمده دوران جنگ سرد، كشورهاي منطقه احتمالاً تمايل بيشتري براي تهديد سايرين با سلاح هسته‌اي نه تنها از لحاظ كلامي بلكه از طريق اعلام خطر هسته‌اي يا آزمايشات هسته‌اي دارند كه اين مسئله خود به بروز شرايط تشديد هسته‌اي چندجانبه منتهي مي‌گردد. با اينحال، چنين شرايطي با بكارگيري خطوط ارتباطي مستقيم از نوع دوران جنگ سرد و ابزارهاي مخابره پيام فروكش نخواهد كرد و اطمينان از عدم توانايي در وارد آوردن ضربه دوم احتمالاً تمايل كشورها به بهره‌گيري از ضربه اول را تقويت خواهد نمود.

پيشينه

دورنماي هسته‌اي شدن تهران مباحث مختلفي درخصوص امكان بهره‌گيري از مدلهاي بازدارندگي جنگ سرد براي ايران هسته‌اي را در محافل آكادميك و استراتژيك مطرح نموده است. اولين و مهمترين پرسش اينست كه آيا رهبري ايران حقيقتاً به آنچه كه ادعا مي‌كند يعني ايدئولوژي افراطي و معتقد به آخر زمان خود پايبند و متعهد است، يا شايد برخلاف آنچه كه به نظر مي‌رسد رويكردي عمل‌گرايانه دارد و همانند اتحاد جماهير شوروي سابق به بازدارندگي غرب واكنش نشان خواهد داد. اين مباحث سوالات ديگري را نيز به ذهن متبادر مي سازد‌، اينكه آيا سناريوهاي ديگري براي خاورميانه چند‌هسته‌اي قابل تصور است و آيا دستيابي ايران به تسليحات هسته‌اي به فروپاشي رژيم عدم گسترش بين‌المللي تسليحات هسته‌اي منجر مي‌شود يا به يك تقابل چندجانبه بين كشورهاي خاورميانه.

بيشتر اين مباحث بر ارتباط موجود بين تجربيات بدست آمده از تنها نمونه تاريخي رقابت بين قدرتهاي هسته‌اي– جنگ سرد بين پيمان ناتو و ورشو– تمركز دارد. برخي براي استدلال نظريه خود به تجربه آن دوران متوسل مي‌شوند و معتقدند كه هنوز با تعهد ايالات متحده آمريكا يا ناتو به متحدان مي‌توان مانع از شكل‌گيري خاورميانه چند هسته‌اي در منطقه شد يا اينكه خاورميانه هسته‌اي حتي ممكن است پايه و اساسي براي ثبات مبتني بر اصل نابودي حتمي طرفين در خاورميانه باشد. بنابر اين خط فكري، در اختيار داشتن تسليحات هسته‌اي مطمئناً ماجراجويي نظامي و بالطبع عواقب ناگواري را در پي خواهد داشت كه از تقابل هسته‌اي نشات مي‌گيرد. في‌المثل اين ديدگاه به ترس و وحشتي اشاره داردكه علت آن را بايد در تاسيسات نظامي غربي چين هسته‌اي جستجو كرد و اين حقيقت كه باوجود خصومت ديرينه و متقابل و نيز هسته‌اي شدن شبه قاره هند هيچگاه بين طرفين جنگ هسته‌اي درنگرفت. سايرين نيز بر تفاوتهاي بين جنگ سرد و خاورميانه هسته‌اي تاكيد دارند و خاطرنشان مي‌سازند خصوصيات منحصر به فرد دوران جنگ سرد كه البته هرگز به بحران هسته‌اي نينجاميد، در منطقه خاورميانه اصولاً به چشم نمي‌خورند. برخي حتي تفكر رايج در رابطه با تاريخ جنگ سرد و علل وقوع نتايج مطلوب آن را زير سوال برده و ادعا مي‌كنند دوران جنگ سرد به مراتب بي‌ثبات‌تر از وضعيتي است كه هم‌اكنون به نظر مي‌رسد، اينكه فقط وجود تسليحات هسته‌اي نبود كه مانع تقابل مستقيم شد بلكه عوامل ديگري نظير تفاوتهاي فرهنگي در خاورميانه نيز مي‌توانند نقش مهمي در رفتار طرفهاي درگير ايفا نمايند.

همزماني طرح اين مباحث با آزمودن دوباره اصول دكترين بازدارندگي توسط متحدان آمريكا و ناتو درخور توجه است. با انتشار اسناد سياسي در سال گذشته، بر همگان آشكار گرديد كه دولت اوباما معتقد است بهره‌گيري از شيوه بازدارندگي سنتي دوران جنگ سرد براي حل معضل كشورهاي ياغي كه برنامه توليد تسليحات هسته‌اي را دنبال مي‌كنند، راهكار مناسبي خواهد بود. بعلاوه؛ اين اسناد ثابت مي‌كنند كه نكته محوري در اصل بازدارندگي نه در مجازات و تنبيه (كه عامل كليدي در اصل نابودي حتمي طرفين بود)، بلكه بايد بيشتر بر رويكرد تكذيب و انكار استوار باشد. به نظر نمي‌رسد كه اين گزارشات صرفاً در چارچوب برآورد استراتژيك باشد بلكه هدف از ارائه آنها طرح‌ريزي وضعيت كاملاً تدافعي است. فرضيه ديگري كه از نظرات سياسي دولت قابل برداشت است اينكه رژيم ايران "منطقي " و در نتيجه قابل بازدارندگي است.

تحليل حاضر برخي از تصورات غلط در اين فرضيات را به چالش مي‌كشد: اين تصور غلط كه اصل بازدارندگي در مورد دشمناني قابل اعمال است كه حتي ممكن است ويژگيهاي فرهنگي، ساختاري و سياسي متفاوتي از يكديگر داشته باشند. اين برداشت اشتباه كه مالكيت تسليحات هسته‌اي في‌النفسه حس مسئوليت و ضرورت وجود پادمان را در برابر استفاده غيرمجاز ديكته مي‌كند، عدم تمايز بين بازدارندگي دوجانبه و چندجانبه، عدم توجه به مفهوم جنگ در اديان بويژه دين اسلام– براي اعمال بازدارندگي، پارادايم‌هاي متفاوت سيستم كنترل و فرماندهي در مقايسه با قدرتهاي هسته‌اي جنگ سرد.

سقوط رژيم مبارك در مصر و كشيده شدن احتمالي دامنه ناآرامي‌هاي سياسي به داخل مرزهاي ديگر كشورهاي خاورميانه قدرت ايران را در منطقه تقويت نموده و اعمال هرگونه سياست زور و اجبار براي مقابله با جاه‌طلبي‌هاي هسته‌اي ايران را به مراتب پرهزينه‌تر ساخته است. اين نظريه كه آمريكا مي‌تواند با تضمين بازدارندگي گسترده به متحدانش مانع از شكل‌گيري خاورميانه چندهسته‌اي شود، با امعان نظر به تحولات مصر- يكي از كشورهاي اصلي نفوذ آمريكا در منطقه– و احتمال حضور حزب اخوان‌المسلمين در دولت آينده و نيز احتمال تغيير رژيم در ساير كشورهاي حاشيه خليج فارس نظير بحرين چندان قانع‌كننده به نظر نمي‌رسد. تمايل اين رژيم‌هاي جديد مردمي (و تا اندازه‌اي اسلامگرا) نسبت به تعهد آمريكا حتي كمتر از سابق بوده و انگيزه آنها براي تحقق هدف مقدس دستيابي به تسليحات هسته‌اي را تقويت خواهد كرد. هرچند اين وضعيت كاملاً مشهود است اما زمانيكه به موضوعات زير اشاره مي‌كنيم بايد آنها را مدنظر داشته باشيم.

افسانه ثبات جنگ سرد

به طور كلي، تئوري بازدارندگي در دوران جنگ سرد به عنوان نظريه "يك مدل براي همه "(one size fits all) و مبتني بر مدل بازيگر منطقي پايه‌ريزي شد. بدين ترتيب، نظريه جنگ سرد عوامل فرهنگي و مذهبي را به حاشيه راند كه البته تاثير احتمالاً گسترده‌اي بر ميزان حساسيت رهبران كشور هدف نسبت به بازدارندگي دارد. "كيت پين "(Keith Payne)، در تحليل خود از تصورات غلط بازدارندگي جنگ سرد تصريح مي‌كند كه اشاره مجدد به دوران جنگ سرد عملي واپس‌گرايانه و بي‌مورد است. اين تحليل عمدتاً به ايام پس از بحران موشكي كوبا در دوران جنگ سرد توجه دارد، يعني پيش از آنكه دو ابرقدرت زرادخانه تسليحاتي و سيستم‌هاي پرتاب خود را با هدف نابودي حتمي طرفين (MAD) و مكانيسم كنترل و فرماندهي را به منظور جلوگيري از وقوع چنين فاجعه‌اي توسعه دهند. ضمناً گزارش حاضر بهبود روابط بين دو ابرقدرت را در بخش اول دوران جنگ سرد و نيز شرايطي كه تحت آن دو كشور در آستانه جنگ هسته‌اي قرار گرفتند، ناديده مي‌گيرد.

با نگاهي به گذشته، درمي‌يابيم شرايط حاكم بر فضاي جنگ سرد بي‌ثبات‌تر از آن چيزي بود كه به نظر مي‌رسيد. استقرار نيروهاي آمريكا در اروپاي غربي و خاورميانه نقش كليدي در بازدارندگي اتحاد جماهير شوروي ايفا كرد. با وجود اين، خطر بروز جنگ هسته‌اي فراتر از تصور رايج بود و با توسعه بازدارندگي متقابل، "فضايي " براي درگيري‌هاي متعارف و با شدت پايين بوجود آمد. بعلاوه، باوجوديكه رهبران آمريكا و شوروي بيشتر تصميمات خود را برپايه محاسبات هزينه– فايده و برقراري تعادل بين اهداف و عملكرد اتخاذ مي‌كردند، اما برداشت آنها از واقعيت كه برپايه منطق بود، تحت‌تاثير شديد رويكردهاي فرهنگي قرار داشت. در بسياري از موارد، تصميم دشمن براي عقب‌نشيني از ميدان جنگ به دليل دريافت علائم بازدارندگي طرف مقابل نبود (اغلب اوقات چنين علائمي يا دريافت نمي‌شدند يا حتي به اشتباه تفسير مي‌كردند) بلكه به عوامل ديگري بستگي داشت كه دشمن حتي از وجود آنها اطلاع نداشت.

بالاخره اينكه، نظريه تصميم‌گيري استراتژيك(در مورد استقرار و استفاده از تسليحات هسته‌اي) آمريكا و شوروي مبتني بر منطق، تمركزگرا و بدور از هرگونه ملاحظات عمومي و فشارهاي مردمي بودند. در دوران جنگ سرد هيچ يك از دو ابرقدرت بحران هسته‌اي را هرگز براي اهداف داخلي طرح‌ريزي نكرد. تصور اينكه رقابت هسته‌اي آينده بين كشورهاي با مكانسيم تصميم‌گيري متفاوت شباهتي با شرايط دوران جنگ سرد خواهد داشت، بسيار ساده‌لوحانه است.

بنابراين يكي از درسهاي كليدي دوران جنگ سرد و مناقشات پس از آن دوران اينست كه كارآيي علائم بازدارندگي در نهايت به قدرت اين علائم براي نفوذ به داخل مرزهاي تاريخي، فرهنگي، زباني، اصول ايدئولوژيكي و عوامل اجتماعي–رواني بستگي دارد. براي توسعه نظريه "بازدارندگي مناسب "، بايد اين عوامل را همراه با موارد زير بررسي نماييم: عوامل رواني رهبر كشوري كه بايد بازداشته شود، شناسايي افراد تصميم‌گيرنده و نيز منافعي كه تهديد مي‌شوند، مولفه‌هاي ارزيابي تهديد در داخل نظام رهبري.

ايران و مدل بازيگر منطقي

برخي تحليل‌گران بر اين باورند كه ايران تا آينده‌اي نزديك به دليل برتري هسته‌اي از لحاظ كمي و كيفي و نيز پدافندهاي موشكي تل‌آويو جرات حمله به اسرائيل با تسليحات هسته‌اي را نخواهد داشت. فرض بر اينست كه ايران به دنبال مخاطره‌جويي نيست و از اينرو قابل بازدارندگي خواهد بود. اين مسئله بر اين فرض استوار است كه "مردم ايران منطقي هستند " و "تمايلي به خودكشي " ندارند و اينكه فقط عناصر معتقد به مهدويت و آخر زمان ظاهراًً‌ "غيرمنطقي " يا تصويري از غيرمنطقي بودن را به عنوان ابزار بازدارندگي نشان مي‌دهند يا تحت كنترل موثر "رهبر " منطقي قرار دارند كه خود نماينده مخاطره‌جويي سنتي است. برخي حتي استدلال مي‌كنند كه برتري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي (IRGC) به نوبه خود بيانگر "عقلانيت " آينده‌نگرانه رژيم است بطوريكه اين سازمان تلاش مي‌كند تا منافع مادي خود را تامين يا حفظ نمايد، پس احتمالاً از بروز درگيري شديد اجتناب خواهد ورزيد.


افراد ديگري مثل "جيمز ام.ليندسي "(James M. Lindsay) و "ري تكيه "(Ray Takeyh) پيامدهاي يك ايران هسته‌اي را كم اهميت جلوه داده و معتقدند كه چنين كشوري به سادگي و با سياستمداري آمريكا قابل كنترل است. ليندسي و تكيه اظهار مي‌دارند كه روند تاريخ بر عمل‌گرايي ايران دلالت دارد، اينكه رژيم ترجيح مي‌دهد قدرت صرفاً بر مبناي ايدئولوژي باشد و اين پراگماتيسم(يا همان عمل‌گرايي) حتي پس از دستيابي به تسليحات هسته‌اي نيز ادامه خواهد داشت. براساس سوابق تاريخي، اين احتمال كه ايران از نمايندگان خود در منطقه استفاده نمايد– اولين و مهمترين آن حزب‌الله لبنان است– تا از طريق آنها بتواند تسليحات هسته‌اي را به سوي اهداف موردنظر پرتاب كند و در عين حال از زير مسئوليت آن نيز شانه خالي كند، را بايد منتفي دانست. (البته ايران تسليحات شيميايي را در اختيار نمايندگان خود قرار نداده است). بطور مشابه، احتمال بروز خطرات جانبي ناشي از گسترش تسليحات هسته‌اي در منطقه از كانال ايران هسته‌اي بعيد به نظر نمي‌رسد– بازهم با استناد به سوابق تاريخي دوران جنگ سرد. نويسندگان گزارش حاضر با دست كم گرفتن اين احتمال، خود را از ضرورت بررسي سناريوي تقابل هسته‌اي غيرعمدي بين بيش از دو قدرت هسته‌اي فارغ ساختند.

با اينحال، اثبات اين مورد برپايه مستندات تاريخي چندان دشوار نيست. خاورميانه از لحاظ فرهنگ، سياست، دين و نوع حكومت هيچ شباهتي با اروپا يا شرق آسيا ندارد. انديشمندان اين دو منطقه جغرافيايي، علت اصلي را در اين فرض مي‌دانند كه آمريكا مي‌تواند ايران را با توسل به اصل بازدارندگي مهار كند. موانعي كه آنها براي اقدام آمريكا عليه ايران هسته‌اي پيشنهاد مي‌دهند، فضاي اندكي را براي باردارندگي موثر باقي مي‌گذارد: آمريكا نبايد تحريم‌هاي فلج كننده‌اي را عليه حكومت ايران اعمال نمايد(زيرا كه در اين ميان "شهروندان ايران " بيشترين آسيب را مي‌بينند) بلكه در عوض بايد "روند كنترل صادارت به اين كشور را اصلاح نمايد "– يعني، بايد كليه راههاي احتمالي را مسدود كرد، همچنين بايد از روند افزايشي فروش تسليحات به كشورهاي منطقه جلوگيري نموده و از عقد قراردادهاي امنيتي با كشورهاي خاورميانه امتناع ورزد. آنچه كه براي اطمينان خاطر متحدان آمريكا (البته اگر كشوري وجود داشته باشد) باقي خواهد ماند، قول شرافتمندانه آمريكاست مبني بر اينكه واشنگتن بازدارندگي گسترده‌اي را در منطقه اعمال مي‌كند– با استناد به گزارش بررسي وضعيت هسته‌اي سال 2010(NPR)– اما نه ضرورتاً با حملات تلافي‌جويانه با تسليحات هسته‌اي.

اين منطق از پايه و اساس اشتباه است. اصولاً گرايش فرهنگي مردم به رويكرد "عقلاني "، رفتار حكومت خودكامه آنها را تعيين نمي‌كند. علاوه بر اين، ادعاهاي رئيس‌جمهور احمدي‌نژاد مبني بر اينكه با امام زمان در ارتباط است بايد جدي گرفته شود. از آنجائيكه چنين ادعايي كاملاً نامعمول و از لحاظ سياسي تاثير منفي بر روابط او با مراجع قم دارد، پس بايد آن را در چارچوب ايدئولوژي درك كرد كه ظاهراً عناصر كليدي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي بسيج (نيروي شبه نظامي اسلام‌گرا و مردمي) به آن توسل جسته و با تكيه بر آن با دشمنان امام غائب مبارزه مي‌كنند، از اينرو پيروانش مي‌توانند شرايط وقوع آخر زمان را مهيا نموده و ظهور امام غائب را تعجيل سازند. حتي اگر احمدي‌نژاد در رابطه با ماهيت واقعي ظهور امام كه شخصاً تجربه كرده، ترديد داشته باشد، اين ادعا كه وي "از جانب خدا " ماموريت دارد، مي‌تواند مانعي براي عقب‌نشيني او از جنگ احتمالي باشد. اعتقاد به پيش‌بيني ظهور امام زمان كه سربازان خدا در كنار ايشان مبارزه مي‌كنند– البته اگر بتوانند با ادله و مستندات ثابت كنند كه به منبع الهي اتكا دارند– اين خطر را تشديد مي‌كند. حتي بدون اينكه چنين اعتقاداتي را به رهبران منطقه نسبت دهيم، بازهم ممكن است اينگونه استدلال شود كه شرايط داخلي آنها پتانسيل وخامت اوضاع را خواهد داشت زيرا كه آنها نيز اعتقاد دارند خدا كشور را از هرگونه حملات تلافي‌جويانه ويرانگر دشمنان محافظت مي‌نمايد.

از سوي ديگر، تصور كنترل قدرت رهبر نيز اشتباه است. سپاه پاسداران به طور روزافزون بر حكومت تسلط مي‌يابد– اين روند افزايش قدرت سپاه در هر سه كانون قدرت قابل تشخيص است: دفتر نهاد رهبري(كه در حال حاضر افسران ارشد سپاه آن را اداره مي‌كنند و به مثابه كانال‌هاي اطلاعاتي رهبر در آنجا فعاليت دارند)، نهاد رياست جمهوي كه كاركنان آن بيشتر از ميان نيروهاي بسيجي انتخاب شده‌اند(نيروي شبه‌نظامي مردمي كه با نيروي سپاه پاسداران ادغام شده است)، و واحدهاي سياسي و اقتصادي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. بازار و حتي نخبگان مذهبي در قم از دايره قدرت مركزي به مراتب فاصله دورتري دارند. در آينده‌اي نزديك، قدرت تصميم‌گيري در رژيم ايران روز به روز به نفع سپاه پاسداران سنگين‌تر مي‌شود.

در حمايت از اين تصور كه ايران براساس مدل بازيگر منطقي رفتار خواهد كرد، اين فرضيه مطرح است كه برتري سپاه پاسداران به عنوان كارگزار اصلي قدرت واقعاًً توفيق اجباري است. اين اميدواري وجود دارد كه منافع اقتصادي رو به رشد سپاه پاسداران نگراني‌ها را در مورد ثبات و در نتيجه "منطق " و حساسيت بيشتر براي بازدارندگي افزايش مي‌دهد. درست است كه سپاه پاسداران منافع مادي بسياري را دنبال مي‌كند اما مباني تصميم‌گيري اين سازمان در جهت ريسك‌پذيري و تمايل شديد به مخاطره‌جويي گرايش دارد. دليلي وجود ندارد كه تصور كنيم اين مسئله با افزايش اعتماد به نفس ايران پس از دستيابي به قابليت هسته‌اي تغيير خواهد كرد. علاوه بر اين، سپاه پاسداران في‌النفسه تجلي ماهيت انقلابي رژيم ايران است.

ضمناً‌، رژيم ايران به اعتراف خود از ابتدا طرفدار انقلاب و مخالف حفظ وضع موجود در منطقه است و خود را متعهد به "تبليغ دين اسلام " و "صدور انقلاب " مي‌داند. تبليغ دين اسلام به عنوان اصلي‌ترين وظيفه اسلامي و صدور انقلاب به عنوان اصل نخست ايدئولوژي رژيم شناخته مي‌شود كه در قانون اساسي و آثار امام‌خميني بدانها اشاره شده است. به طور كلي، موارد فوق در كنار يكديگر جهان‌بيني را مي‌سازنند تا ايران اسلامي را به عنوان ملتي با "سرنوشت ملي " ترسيم نمايند: رهبري جهان اسلام و تبديل شدن به "ابرقدرت " اصلي در منطقه خليج‌فارس، جهان عرب و آسياي مركزي. هرچند اين ادعا كه رژيم ايران اهداف خود را پس از دستيابي به تسيلحات هسته‌اي (به دليل كسب پرستيژ ناشي از ظرفيت اين تسليحات) تعديل خواهد نمود را نمي‌توان با عجله رد كرد، اما شايد اينگونه استدلال شود كه مورد ايران تجربه اول نيست و اينكه هزينه آزمايش و عدم موفقيت آن بسيار هنگفت خواهد بود.

استدلال ديگر اينست كه استفاده از تسليحات هسته‌اي از سوي مقامات ارشد ايران اسلامي "غيرقانوني " اعلام شده است. باوجوديكه انديشمندان سنتي شيعه در رابطه با مشروعيت اسلامي استفاده از تسليحات هسته‌اي احتياط را پيشه كرده‌اند، اما آيات عظام وابسته به رژيم– و بويژه سپاه پاسداران– نشان داده‌اند كه قانون اسلام ممكن است دستيابي و حتي استفاده از تسليحات هسته‌اي را توجيه نمايد. اين ادعا كه آيت‌الله خامنه‌اي فتوايي صادر كرده و در آن استفاده از تسليحات هسته‌اي را "حرام " شمرده است– يعني طبق قانون اسلام ممنوع است– هرگز با دليل و مدرك ثابت نشده است. اين ابهام ضمني فرصت لازم را به رژيم مي‌دهد تا تهديد و استفاده از تسليحات هسته‌اي را در زمان مقتضي توجيه نمايد. از سوي ديگر، روحانيوني كه با احمدي‌نژاد در ارتباط هستند همواره از دستيابي تسليحات هسته‌اي و حتي توجيه استفاده از آنها حمايت كرده‌اند.

رژيم ايران سابقه‌اي طولاني از كشمكش با همسايگان خود براي تحقق اهداف داخلي يا به دليل "رقابت " و تقابل بين كانونهاي مختلف قدرت دارد. حتي اگر هر يك از اركان رژيم– رهبر، سپاه پاسداران و روحانيون رده بالا در قم– از يك "عقلانيت " بنيادين برخوردار باشند، بازهم ضرورتاً اين مسئله به يك روند كلي تصميم‌گيري "منطقي " ختم نمي‌گردد. افزايش برد موشك در تحريك ايران به مخاطره‌جويي در منطقه نقش مهمي ايفا خواهد كرد و فكر كردن به قابليت موشك غيرمتعارف كه بردي تا مرزهاي اروپاي غربي داشته باشد، به تنهايي خود يك عامل بازدارنده موثر در برابر واكنش‌هاي غرب به سياست‌هاي منطقه‌اي تهران است. متصور دانستن برنامه‌هايي كه در آن ايران با تهديد ساير كشورها با تسليحات هسته‌اي تلاش خواهد كرد تا روند كاهش توليد نفت را به همسايگان عرب خود تحميل كرده و در زير چتر هسته‌اي بر اقدامات خرابكارانه خود در كشورهاي حاشيه خليج‌فارس بيافزايد يا در راستاي بي‌ثبات كردن لبنان گام‌هاي اساسي بردارد، كار چندان دشواري نيست. هيچ تضميني وجود ندارد كه چنين مخاطره‌جويي در نهايت احتمال تقابل هسته‌اي را افزايش ندهد.

عامل ديگري كه ترديدات بسياري را در رابطه با اعتبار مدل بازيگر منطقي در مورد ايران به ذهن متبادر مي‌سازد، محوريت تفكر شهادت در رژيم ايران است كه شايد به تعدد لفاظي‌ها و اقدامات آنها از طريق خرابكاري و حتي اقدام نظامي متعارف كمك مي‌كند. در گذشته بارها عامل مذهب و شور ملي به تمايل تهران براي مخاطره‌جويي و مقاومت در جنگها كمك نموده‌ است. يكي از اين موارد، ادامه يافتن جنگ ايران و عراق در دهه 1980 با صرف هزينه‌هاي فراوان انساني و مادي به دليل مقاومت آيت‌الله خميني است كه به نظر ايشان حذف صدام حسين از صحنه روزگار يك وظيفه ديني به حساب مي‌آمد و اينكه جنگ بدون تحقق اين هدف پايان نمي‌يافت. هيچ دليلي وجود ندارد كه باوركنيم در اختيار داشتن تسليحات هسته‌اي اساساً اين الگوي رفتاري را تغيير خواهد داد.

نهايت اينكه، وضعيت هسته‌اي ايران ممكن است تحت كنترل كامل ايران باقي نماند. شايد تسليحات كشتار جمعي به نمايندگاني نظير حزب‌الله، حماس و ديگران انتقال يابد. اين استدلال كه هيچ قدرت هسته‌اي چنين تسليحاتي را به يك نماينده غيردولتي تا به حال نداده است، نمي‌تواند ما را رهنمون سازد. ضعف جايگاه هسته‌اي ايران در مراحل ابتدايي(يك زرادخانه كوچك، ترس از اينكه تسليحات اندك تهران ممكن است نتواند بر پدافند هسته‌اي اسرائيل فائق آيد و حتي اگر چنين شود، فاقد توانمندي لازم براي مقابله با حمله تلافي‌جويانه اسرائيل خواهد بود) شايد رهبري ايران– كاملاً منطقي– را به طرف توسعه راهبرد "استقرار تسليحات هسته‌اي در خط مقدم " از طريق نمايندگان خود در لبنان و سيستم‌هاي جايگزين پرتاب سوق دهد كه به موشك وابسته نباشند(از طريق دريا يا هواپيماي كوچك از داخل خاك لبنان). ميزان اعتماد و همكاري بين حزب‌الله و ايران، خيال مقامات تهران را آسوده مي‌سازد زيرا كه هيچ كشوري تا به حال نتوانسته از وجود چنين سازمان غيردولتي به عنوان نماينده خود در منطقه بهره ببرد.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: